جدول جو
جدول جو

معنی از دست - جستجوی لغت در جدول جو

از دست
زیر دست فرو دست مطیع محکوم، سنخ هم سنخ، از طرف از جانب از قبیل، از عهدهء: این کار از دست... بر نمیاید) توضیح زم اضافه است
فرهنگ لغت هوشیار
از دست
از طرف، از جانب، از عهده، از عهدۀ مثلاً از دست او کاری بر نمی آید، این کار از دست او بر نمی آید
تصویری از از دست
تصویر از دست
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از از دسته
تصویر از دسته
از جمله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دراز دست
تصویر دراز دست
ظالم، متجاوز، تجاوزکار، حریص، طماع
فرهنگ لغت هوشیار
از خود بیخود شده مدهوش، گم شده نابودشده مرده، عاشق شیفته، ورشکست گردیده (بازرگان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از از دست رفتن
تصویر از دست رفتن
گم شدن مفقود شدن نابود شدن: (افسوس که همه دارایی من از دست رفت)، بیخود شدن بی اختیار شدن مدهوش شدن از هوش رفتن، در خشم شدن، یا از دست رفتن کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از از دست دادن
تصویر از دست دادن
فاقد شدن، گم کردن (چیزی را)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از از دست بیرون بردن
تصویر از دست بیرون بردن
بیخود کردن مضطرب و بی قرار و بی اختیار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از از دست بردن
تصویر از دست بردن
از هوش بردن بیهوش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از از دست بر گرفتن
تصویر از دست بر گرفتن
نیست و نابود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از از دست دادن
تصویر از دست دادن
گم کردن، باختن چیزی، محروم شدن از چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از از دست شدن
تصویر از دست شدن
گم شدن، نابود شدن
بی اختیار شدن، از اختیار خارج شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از از دست رفتن
تصویر از دست رفتن
گم شدن، نابود شدن، بی اختیار شدن، از اختیار خارج شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از از دست رفتن
تصویر از دست رفتن
((اَ دَ رَ))
مردن، هلاک شدن، بی اختیار شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از از دست برآمدن
تصویر از دست برآمدن
از عهده برآمدن، برای مثال گرت از دست برآید دهنی شیرین کن / مردی آن نیست که مشتی بزنی بر دهنی (سعدی - ۱۰۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از از دست دادن
تصویر از دست دادن
Lapse, Forfeit, Lose, Miss
دیکشنری فارسی به انگلیسی
лишаться , утрачивать , терять , пропустить
دیکشنری فارسی به روسی
verlieren, verfallen, verpassen
دیکشنری فارسی به آلمانی
втратити , втрачати , пропустити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
stracić, przepaść, tracić, przegapić
دیکشنری فارسی به لهستانی
verliezen, vervallen, missen
دیکشنری فارسی به هلندی
เสีย , พลาด , สูญเสีย
دیکشنری فارسی به تایلندی
بشكلٍ بعيدٍ , من النّاحية المادّيّة , سيريًّا
دیکشنری فارسی به عربی
खोना , चूक जाना , चूकना
دیکشنری فارسی به هندی
לאבד , להיכשל , להחמיץ
دیکشنری فارسی به عبری
失う , 失敗する , 逃す
دیکشنری فارسی به ژاپنی
잃다 , 실패하다 , 놓치다
دیکشنری فارسی به کره ای
kupoteza, kushindwa, kupotea, kupita
دیکشنری فارسی به سواحیلی