- از دست
- زیر دست فرو دست مطیع محکوم، سنخ هم سنخ، از طرف از جانب از قبیل، از عهدهء: این کار از دست... بر نمیاید) توضیح زم اضافه است
معنی از دست - جستجوی لغت در جدول جو
- از دست
- از طرف، از جانب، از عهده، از عهدۀ مثلاً از دست او کاری بر نمی آید، این کار از دست او بر نمی آید
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
از جمله
ظالم، متجاوز، تجاوزکار، حریص، طماع
از خود بیخود شده مدهوش، گم شده نابودشده مرده، عاشق شیفته، ورشکست گردیده (بازرگان)
گم شدن مفقود شدن نابود شدن: (افسوس که همه دارایی من از دست رفت)، بیخود شدن بی اختیار شدن مدهوش شدن از هوش رفتن، در خشم شدن، یا از دست رفتن کار
فاقد شدن، گم کردن (چیزی را)
بیخود کردن مضطرب و بی قرار و بی اختیار کردن
از هوش بردن بیهوش کردن
نیست و نابود کردن
گم کردن، باختن چیزی، محروم شدن از چیزی
گم شدن، نابود شدن
بی اختیار شدن، از اختیار خارج شدن
بی اختیار شدن، از اختیار خارج شدن
گم شدن، نابود شدن، بی اختیار شدن، از اختیار خارج شدن
از عهده برآمدن، برای مثال گرت از دست برآید دهنی شیرین کن / مردی آن نیست که مشتی بزنی بر دهنی (سعدی - ۱۰۶)
Lapse, Forfeit, Lose, Miss
лишаться , утрачивать , терять , пропустить
verlieren, verfallen, verpassen
втратити , втрачати , пропустити
stracić, przepaść, tracić, przegapić
失去 , 失效 , 错过
perder, falhar
perdere, fallire
perder, fallar
perdre, échouer, manquer
verliezen, vervallen, missen
เสีย , พลาด , สูญเสีย
kehilangan, gagal, melewatkan
بشكلٍ بعيدٍ , من النّاحية المادّيّة , سيريًّا
खोना , चूक जाना , चूकना
לאבד , להיכשל , להחמיץ
失う , 失敗する , 逃す
잃다 , 실패하다 , 놓치다
kaybetmek, geçmek, kaçırmak
kupoteza, kushindwa, kupotea, kupita